من چه گویم یک رگم هوشیار نیست

 یاران ره عشق منزل ندارد 

 

          این بحر مواج ساحل ندارد

 

نمی دانم چند روز است ...

 نمی دانم  چند روز است که آمده ام ...

شاید هنوز نرفته ام ...هیچ نمی دانم ...

تقویم روزهایم بهم ریخته است ...روزهایم را گم کرده ام .

نمی دانم برایت از چه بگویم !؟

از آرامش قبل از سفر ...

از کنده شدن از زمین ...

از بوسه محمد بر گونه هایم ...

از اولین دیدار محمد و گنبد آرامش ...

از روضه نبوی و انتظار برای دو رکعت نماز عشق ...

یا از زنده شدن دوباره در شجره و با تمام وجود لبیک گفتن ...

آه برایت از چه  بگویم تا حقیقت  سفر را گفته باشم ...

از اولین دیدار کعبه برایت بگویم که عجیب بود و متفاوت از آنچه  در همه عمرم گمان می کردم ...

از طواف های سکر آور برایت بگویم یا از ...

برایت از "الله ربی "  انگشتر عقیقم بگویم که  گمش کردم در صحن مسجد الحرام یا نمی دانم کجا!!!

یا از کفش های سفید خوشبختم که جایشان گذاشتم در بیت الله

برایت از چه بگویم ...

از آن قطرات اشکی بگویم که روی ستون اول باب ملک فهد نشانه گذاشتم ...

برایت از دلم بگویم که هنوز نیامده آرام بود و آسوده و آنقدر رهایش کردم تا شاد باشد به آرزوی دیدار دوباره ...

نمی دانم برایت چه بگویم تا باور کنی همه جا همراهم بودی ...همپایم بودی .

برایت بگویم که حجر را نبوسیده آمدم .

که عطری از کعبه به یادگار نیاورده ام تا مرهم دلتنگی هایم باشد .

تو بگو برایت از کجا و از چه بگویم ...

تو بگو

من تاب ندارم

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کیان 15 خرداد 1389 ساعت 21:46 http://two-shot.blogfa.com

مرحباً

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد