شمعدانی های چشم براه ...

 

                                  

 

 

 

و از بی نشانیت

چه می توان نوشت

جز چشمان سرگردانی

که در اولین دیدار  

میان گنبد سبز

تا

دیوارهای داغ بقیع

تو را می جویند  ...

نظرات 6 + ارسال نظر
sepideh 18 خرداد 1387 ساعت 14:07 http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

یاد کوچه ی مدینه ....

http://deltange-naseria.blogsky.com

منتظر حضور گرمت هستم ....

موفق باشی ...

عمو سیبیلوو 18 خرداد 1387 ساعت 16:52 http://amosibilo.blogsky.com

« قطعه ای از اوستا »


« منم زردشت که دشمن دروغ پرست و پناه نیرومند ، پیرو راستی خواهم بود تا در روز رستاخیز کشور دلخواه از آن من باشد .

ای مزدا !

تا هنگامی که می ستایم و می سرایم ، - همچنان دشمن دروغ و یاور راستیم - ای اهورا ! از تو می پرسم ، به من برگو چگونه دروغ را به دستهای توانای راستی توانم سپرد تا آنرا به دستور آئین تو برافکند و به دروغ پرستان شکست سترگی دهد و برای آنان رنجها و ستیزها به بار آورد ؟ »


اوستا - گاتاها - یسنا - هات44

سلام
کاش از قلبم به قبرت راه داشت
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
ملتمس دعا

شریف 21 خرداد 1387 ساعت 00:48 http://www.kavirepak.blogfa.com

سلام دوست عزیز
برای پست قبلی تون مینویسم آرزو میکنم نصیب شما و بعد همه دوستان و بعد شریف در پی شرافت بشه ان شائالله .....

همسفر 21 خرداد 1387 ساعت 14:07


از وقتی برگشتیم هر از گاهی میگم:
کجاست خدای کعبه؟
چون اون جا حضورش داغ و پررنگ بود...
اما از وقتی پامو تو مدینه گذاشتم
مدام پرسیدم:
یا رسول الله(ص),کجاست پاره تنت؟
یاحق

یاس غریب 24 خرداد 1387 ساعت 07:49 http://gharibemadine.persianblog.ir

سلام.....
یا فاطمه!من عقده دل وا نکردم...
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد