قرار دل

و روزهای لبریز آرامش مدینه ام متفاوت بود با همه روزهایی که  

از دست داده ام  

سلام مدینه  

صبح مدینه  

ظهرهای مدینه و شب های مدینه  

متفاوت بود با همه ی روزهایم  

و همه با هم غریبه بودیم  

اما در کنار تنها  

یک نفر 

 آشنا می شدیم  

عجیب آرام می گرفتیم  

عجیب خواب های آن دیار مهربان بودند و عمیق  

با سلامی ما را می پذیرفت  

و با بدرودی دلتنگمان می کرد  

 و کافی بود دلتنگ دلتنگی های حسن بن علی (ع) می شدیم  

تا بقیع را می یافتیم   

 ( دارم  تلاش می کنم  

تا برایت بگویم که  

سکون و قرار دل در مدینه النبی چیست  

دارم تلاش می کنم  

و این همه آنچه چشیده ام نیست  

نظرات 5 + ارسال نظر

سلام
حجکم مقبول سعیکم مشکور
به ما هم سر بزنین! یا علی

اسیر 12 آذر 1387 ساعت 13:17 http://www.khakiam.blogfa.com/

تا با تو عهد بستم عهد همه بشکستم بعداز تو روا باشد نقض همه پیمانها
منتظرتان هستیم

علی 3 بهمن 1387 ساعت 22:38 http://frb-bhr.blogfa.com

چگونه است که احساس می‌کنم من به این سرزمین تعلق دارم نه به هیچ کجای دیگر این خاک. گویی گمشده‌ای بوده‌‌ای و تازه خانه خود را یافته‌ای
من تعلق به خاک را ابتدا در خانه دار شدن یافتم.
خانه دار که می‌شوی حس می‌کنی به جایی در این خاک تعلق داری
خانه بخشی از تواست. تو با خانه خود را نمودار می‌کنی.
خانه همیشه کوچک است، همیشه تنگ است همیشه نامناسب است
تو در خانه و با خانه مسافری...
اما اینجا احساس اقامت می‌کنم، حس نابی است
حس آنکه در زمین جایی هست که محل سکونت است
محلی است که می‌توان در آن باقی ماند
گرم است، عمیقاَ آشناست
انگار اینجا همان سرزمینی است که در آن متولد شده‌ای
....
اولین مواجهه‌ام با مدینه، رویارویی با عظمت انسانی بود که هر چه را که آسمانی است به وهم و پندار بدل می‌کند
پیامبر آنقدر عظیم و بزرگ و با حشمت و جاه نشسته است که خدا را فراموش می‌کنی
عجیب بود در نمازهای مسجد مدینه هر چه تلاش می‌کردم قادر نبودم از این حس عجیب بگریزم و بر محمد به جای خداوند سجده نکنم
تازه در می‌یافتم آیه‌ای از قرآن را که مومنان را فرامی‌خواند که بیامبران را ستایش نکنند.
اما من در مقابل محمد گویا قادر به کنترل خود نبودم
همواره خداوند در هیات محمد در ذهنم خطور می کرد. خداوند در اندام و قواره محمد پدیدار شده بود
بیهوده نبود که در مدینه برای اولین بار معنای الله اکبر را فهم می‌کردم. الله اکبر در فضای شهری که همه چیز و همه کس حقیر و بی مایه‌اند هیچ معنای مجصلی ندارد. خدا بزرگ‌تر از چه چیزی است؟. اصلاَ بزرگ‌تر بودن از هر آنچه در زندگی روزمره ما بزرگ جلوه می‌کند واجد چه ارزشی است؟. فضای متعارف، انسان متعارف و میانمایگی، پرورنده میانمایگان است. خدا بزرگ تر است از هر چه به تصورمان می‌آید و هر چه به تصورمان می‌آید میانه و خرد و حقیر است.
الله اکبر تنها در حرم پیامبر است که برایم معنا پیدا کرده بود. این کلمه ضروری بود چرا که اگر نبود ، به جد می‌ایستادی و با فخر به محمد سجده می‌کردی که نشان بزرگی و عظمت انسان است
برگرفته از خاطرات حج دکتر کاشی

فاطیما کرمی 7 اسفند 1387 ساعت 23:43 http://khfatima.blogfa.com

دوست خوبم سلام.............این روزها زیاد دعایم کن
در ضمن به روزم

ورودی 84 6 فروردین 1388 ساعت 10:14 http://termetabestani.parsiblog.com

سلام...
سال نوتون مبارک
آمدم بگویم دهم فروردین دارم میرم عمره...حلال کنید...همین
ملتمس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد