دیوانه وار آرامم

همه چیز زود رخ می دهد و زود می گذرد .

زمان اصراری برای ایستادن ندارد .

آسمان با اینکه روز اول سفر را نوید می دهد اما

دلگیر است .

اولین نخل های سرزمین حجاز را در لابلای هرم هوای جده  می بینم .

و اولین نماز را شکسته بجا می آوریم در جایی که هیچ شباهتی به

مسجدهای ایران ندارد اما نمی دانم چرا نمازهایم آرامش بیشتری دارد !

کسی چیزی نمی گوید که کجاییم و چقدر راه مانده تا دیدار .

نیمه شب است که همه اتوبوس در خواب به سر می بردند و

من نمی دانم که چرا خواب ندارم ؟!

گوشی ام زنگ می خورد

و سعی می کنم آرام حرف بزنم تا کسی بیدار نشود .

برای دایی می گویم که کجاییم و من تنها بیدارم که ...

دیوانه می شوم و بلند می گویم : رسیدیم ...

دایی من گلدسته های حرم حضرت محمد را می بینم .

و اینقدر بلند و دیوانه وار حرف می زنم که همه بیدار می شوند

و دایی هم اشک می ریزد و می گوید :

السلام علیک یا رسول الله .

اینقدر کودک به مدینه می رسم که هنوز نمی دانم

که شب  نمی توان از هتل خارج شد وبه زیارت رفت !

اینقدر کودک به مدینه می رسم که به روحانی کاروان اصرار می کنم

که همین امشب مارا برای دیدار ببرید و استراحت لازم نیست !

اینقدر کودک مدینه را می یابم که با هر تلنگری اشک هایم

پنهان جاری می شود .

و اینقدر کودک مرا به دیدار محمد نبی الله می خواند

که دنیایم تنها در همان لحظه است و

آنچه درراه است

بی خبرم ...

  

 

     

تو گفتی بیا !...آمدم

 

 ۱۸ تیر قبل از غروب خورشید آخرین جلسه کاروان را برگزار می کنند .

همه سعی می کنند باشند .ساره از شهرشان می آید و من هم

از همین نزدیکی .

اضطراب دارم و دستهایم سرد سرداست  ...ا

نگار توی حوض آب سرد فروکردم !

مثل همه جلسات از اوضاع سیاسی و اجتماعی عربستان گفته می شود و

از پادشاه و تغییراتی که این پادشاه می خواهد انجام بده 

 و به اصطلاح روشنفکر نمایی هایش.آنچه را که لازم است

توشه را کنیم را یاد آوری می کنند و ریز برنامه های کاروان

درسرزمین حجاز مثلا :

از کدام باب وارد می شویم ... ریال عربستان چقدر است  ...

نرخ مکالمه با ایران چقدر ...

فاصله جده تا مکه و ساسکو یا تاسکو 

ـ یا نمی دانم بالاخره اسمش چی بود ! ـ تا مدینه چقدر 

 و کلی اطلاعات مکتوب دیگر که آن زمان نسبت به آنها جاهل بودم

 اما حالا می دانم باب فتح و باب عمره و غیره کدام است .

این حرف روحانی کاروان توی ذهنم خراشی ایجاد کرد :

وقتی می خواهی اوج بگیری

باید روی زمین بدوی تا بعد

پرواز کنی ...

 

 

 

 توی هواپیماهستم کنار پنجره و هواپیما

دارد تلاش می کند تا اوج بگیرد !

                               پرواز تا جده ۵/۳ یا ۴ ساعت

                               سطح ارتفاع از دریا ۳۶۰۰

                                                ۱۹ تیر۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۵